جدول جو
جدول جو

معنی پهن گردانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

پهن گردانیدن
(وَ)
پهن کردن. تشبیح. (ازمنتهی الارب) : تصفیح، پهن گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) ، تسطیح. رجوع به پهن کردن شود
لغت نامه دهخدا
پهن گردانیدن
پهن کردن
تصویری از پهن گردانیدن
تصویر پهن گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَزْءْ)
پشت کردن. تولیه. تولی. اعراض
لغت نامه دهخدا
(بَ فَ کَ دَ)
خفه کردن. و رجوع به خفه گردیدن شود
لغت نامه دهخدا
(نَکْءْ)
تزکیه. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : شراب...تن را قوی کند و پاک گرداند ببول و عرق و بخار. (نوروزنامه) ، توضئه. نمازی کردن. تطهیر
لغت نامه دهخدا
(هََ رْ ءْ)
پیر کردن. اکماء. قنسره. اشابه. سفال. سفول. اکویداد. (منتهی الارب) :
گرد رنج و غم که بر مردم رسد
زودتر می پیر گردد مرد شاب.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ مانْ نِ تَ)
دفن کردن. دفن نمودن. بخاک سپردن: اضلال، مرده را دفن گردانیدن. (دهار). و رجوع به دفن و دفن کردن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ کَ دَ)
کهنه کردن. ازکارافتاده و فرسوده ساختن: ابلاء، کهنه گردانیدن. (تاج المصادربیهقی). رجوع به کهنه کردن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ هََ)
پهن شدن. عرض. (منتهی الارب). عراضه. (منتهی الارب). پهن گشتن. پخچ شدن. گسترده شدن. رجوع به پهن شدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پشت گردانیدن
تصویر پشت گردانیدن
پشت کردن اعراض
فرهنگ لغت هوشیار
پیر کردن کهن سال ساختن: گرد رنج و غم که بر مردم رسد زودتر می پیر گردد مرد شاب. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهن گردیدن
تصویر پهن گردیدن
پهن شدن پهن گشتن
فرهنگ لغت هوشیار